باور نماییم كه همسر مهم تر از كفش است!

باور نماییم كه همسر مهم تر از كفش است!

باور نماییم كه همسر مهم تر از كفش است!

مدل کودک: این روزها همه گوشی به دست یک گوشه نشسته ایم و از صفحاتی دیدن می نماییم که کالای مورد نیاز ما را دارا هستند. از اپلیکیشن های مختلفی استفاده می نماییم تا بهترین آنها را در نحوه دادن خدمات قبل و پس از فروش انتخاب نماییم، در نتیجه رقابت زیادی بین سازنده های اپلیکیشن های مختلف خرید آنلاین صورت گرفته تا با دادن بهترین اطلاعات و دارا بودن بهترین کالاها و در دسترس بودن آنها، حس رضایت را در مردم زیاد کنند تا ما از خرید آنلاین خود به اندازه خرید حضوری، لذت و اطمینان لازم را ببریم.

به گزارش مدل کودک به نقل از ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: صفحات فروش زیادی توسط فروشندگان کالا در دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی بوجود آمده که ما را ساعت ها سرگرم می کنند و با نگاه کردن خیلی سرسری و سریع به آنها نیز می توانیم تشخیص دهیم که آیا منطبق با سلیقه ما هستند یا خیر. همینطور می توانیم با جست وجوی موارد مشابه، صفحه مطابق با سلیقه خویش را بیابیم اما این همه ماجرا نیست و بیشتر ما در ارتباط با خریدهایمان حتی اگر یک پیراهن یا شلوار معمولی باشد به آسانی و سرسری نمی گذریم. بعضی ها به ویژه خانم ها شاید با وسواسی عجیب روزها وقت بگذارند، جست وجو کنند، قیمت بگیرند و به اندازه یک تحقیق دانشجویی زمان و انرژی صرف کنند تا مثلاً یک کفش باب سلیقه خویش را بخرند. همین افراد از کنار اجناس ارزان و نسبتاً با کیفیت دستفروش ها در مترو بر حسب یک کلیشه ذهنی بی توجه می گذرند. همین افراد که تا این حد در خرید وسواس و دقت دارند امکان دارد در موضوعات مهمی همچون حفظ جان خود و دیگران در این روزهایی کرونایی کاملاً بی تفاوت و سهل انگار باشند. همین افراد که انتخاب یک لباس برایشان یک پروژه بزرگ به حساب می آید، در انتخاب های مهم زندگی کمتر دقت می کنند. با من در خط متروی بازار همراه شوید تا همه آنچه را در این مقدمه کوتاه گفتم را بیشتر بررسی نماییم.

مترو، خط بازار و اوضاع کرونایی

ماسکم را زده بودم، سرم را انداخته بودم پایین و رفته بودم تو فکر. پس از مدت ها از شروع دوران کرونا سوار مترو شده بودم. ساعت خلوتی را برای رفتن به بازار انتخاب کردم تا به شلوغی و ازدحام برخورد نکنم و با آدم های کمتری در قطار هم مسیر شوم. شاید مسیری که برگزیده بودم جزء مسیرهایی بود که قبلاً بارها و بارها و چند بار در هفته در آن رفت و آمد می کردم ولی این دفعه گویا فرق داشت. دیدن آدم ها پس از این همه مدت و نشستن کنارشان در یک محیط عمومی و دیدن آنها و واکنش هایشان برایم تازگی داشت. به غیر از اینکه هر کس خودش چقدر باید توجه می کرد و مراقب می بود، گویا من هم موظف بودم حواسم باشد تا کسی دستش را به جایی نزند یا به دیگری بیش از حد نزدیک نشود و….

هر سال همین موقع ها که چه عرض کنم، هر زمان دیگری از سال هم که بود و سوار قطار می شدید، مترو بشدت شلوغ بود، ولی اکنون فرق داشت. صندلی ها علامت گذاری شده بود که همه با فاصله کنار هم بنشینند. بعضی ها با دستکش و شیلد و ماسک سوار می شدند و البته بعضی ها هم حتی ماسک نداشتند و دستشان را به دستگیره ها و میله های مترو می زدند.

گویا اصلاً برایشان مهم نبود که در دوران سخت و بدی هستیم و باید فاصله و بهداشت را رعایت نماییم. بدون توجه، مستقیم به سمتت می آمدند و کنارت می نشستند، با این که علامت گذاری رو صندلی ها را می دیدند که نباید کنار هم نشست اما مثل دوران پیش از کرونا، فقط به دنبال جای خالی برای نشستن بودند. خیلی ها هم که یاد گرفته بودند اگر به بقیه نزدیک شوند، این کارشان موجب معذب شدن و ترس طرف مقابل و در نتیجه عقب نشینی او می شود، در نتیجه نزدیک می شدند و از او اجازه می گرفتند تا کنارش بنشینند و من در تعجب بودم که با وجود تقسیم بندی ها و علامت گذاری ها و اطلاع رسانی های متعدد، چرا مسئله را جدی نمی گیرند و توجه نمی کنند.

نمی دانم… نگاه و طرز برخورد دیگران نسبت به یک موضوع آن هم به این مهمی برایم عجیب و جالب بود. اینکه وقتی موضوعی گوشزد و به آن این همه توجه می شود و همه رسانه ها و اخبار کل دنیا، کادر پزشکی و همه مردم در مورد آن صحبت می کنند و شواهد و علل علمی زیادی در صحت آن موجود است، چرا بعضی ها فرافکنی می کنند و نمی خواهند باورش کنند؟ درست است. نمی خواهند…!

البته منظور من حالت وسواس گونه برخورد به این گونه مسائل نیست، طوری که استرس و اضطراب ایجاد نماییم و از مسائل روزمره مان جا بمانیم و نتوانیم در خلوت خود حتی راحت زندگی نماییم ولی می شود با پذیرش و پیداکردن چاره و چگونگی رفتار در این شرایط، باز هم به زندگی در شرایط نرمال تری ادامه داد. بطور قطع می شود! شرایط کرونایی نمونه ای بارز از موقعیت هایی است که نشان داده است در انتخاب های رفتاری خود وسواس و دقت و منطق کافی را داریم یا نه.

چرا دستفروش های مترو را باور نداریم؟

همان طور که سرم پایین بود آدم های زیادی می آمدند و می رفتند. مسیرم به سمت بازار بود؛ خط پر رفت و آمد و شلوغ و پرتردد بود. دستفروش های زیادی را می شود در این راه دید و اغلب کالایی که می فروشند، شاید بشود گفت هم ارزان قیمت، هم مورد نیاز است؛ از لوازم آرایش بگیر تا پوشاک و لباس های مختلف. از گیره سر بگیر تا هندزفری و کابل های مختلف دستگاههای الکترونیکی، همه و همه، یکی بعد از دیگری وارد می شوند و مثل مانکن های لباس، با وسایلی که دارند، نمایشی زیبا اجرا می کنند و می روند. هر کس مکالمه خویش را به بهترین شکل قرائت و بهانه های فروش محصول خویش را بیان می کند و با زبان بدن و اجراهای مختلف کالای خویش را به معرض نمایش می گذارد و می رود. هر کس داستانی و سبک و سیاقی برای فروش محصول خود دارد. این فروشنده ها وسط حرف یکدیگر نمی پرند و بشدت به کسب و کار یکدیگر احترام می گذارند و تقریباً همدیگر را خوب می شناسند و در این راه یکدیگر را در اغلب موارد بخوبی حمایت می کنند. حتی آدم هایی که از آنها خرید می کنند یا سؤال های متدوال می پرسند هم در جای خود جذاب و دیدنی هستند.

خوب و با دقت به رفت و آمد این فروشندگان محترم نگاه می کنم. با این که قابل دسترس تر هستند و با مبلغ بهتری کالای خویش را در اختیار خریدار قرار می دهند و به سادگی کالای خویش را معرفی می کنند و صبر دارند و شیوه پرداخت اغلب آنها هم با کارتخوان است و ضرورتی به همراه داشتن پول نقد نیست ولی اغلب مردم به سادگی خرید نمی کنند. آنها تا مطمئن نباشند که آیا کالای معرفی شده خوب است و اینکه چقدر باکیفیت و حتی اصل است، آنرا نمی خرند. مادامی که خیالشان راحت نشود، خرید نمی کنند، حتی اگر خیلی ارزان و کم قیمت باشد. تقریباً می توان گفت خرید برای عموم مردم با وسواس و دقت زیادی اتفاق می افتد، مخصوصاً در این روزگار که پول به سادگی بدست نمی آید و کار و کاسبی ها تعریف چندانی ندارد و قدرت خرید مردم، کم و خرید کالای غیرضروری جزء واجبات نیست.

اغلب مردم شاید دنبال جنس ارزان تر باشند ولی دنبال بی کیفیت هیچ گاه. در نتیجه راه خویش را دور می کنند و به جاهای مختلف سر می زنند و از راه اپلیکیشن های مختلف، ارزان تر را پیدا می کنند یا برای پیداکردن کالای مورد نیاز خود به شدت پرس وجو می کنند و از تجربیات خرید دیگران استفاده می نمایند.

موقع خرید، موجودات منحصربه فردی می شویم

آدم ها موجودات جالبی هستند. در واقع منحصربه فرد هستند و به همین سیاق منحصربه فرد رفتار می کنند. برای پیداکردن وسیله ای که مورد نیازشان است، مدت ها وقت صرف می کنند و به فروشگاه های مختلف می روند. تحقیق می کنند و بارها و بارها مدلها، اندازه ها و رنگ های مختلف را چک می کنند، مسیرهای طولانی را می روند و در سطح شهر حسابی می چرخند تا با خرید درست، دلشان را آرام کنند. بعضی هایشان خیلی سریع به نتیجه دلخواه می رسند و زیاد سخت گیری نمی کنند و با استفاده از تجربه خرید دیگران و پرس وجو در نخستین و نهایتاً دومین مغازه خریدشان را انجام می دهند ولی بعضی های دیگر بشدت وسواس دارند و باید حتما از نزدیک، جنس کالای موردنظرشان را ببینند و حسابی بررسی شان کنند. در نتیجه وقت بسیار زیادی برای خریدهای مختلف و همینطور انرژی مضاعف زیادی صرف می کنند. خیلی ها رضایت قلبی بالایی از خریدشان در نهایت وجود ندارد چون فکر می کنند اگر بیشتر و بیشتر جست وجو می کردند، حتما بهترین نصیبشان می شد. این دسته همیشه ناراضی هستندولی خب در نهایت به همان اندازه که برای خریدشان وسواس و حساسیت به خرج می دهند، به همان اندازه در نگهداری شان هم حساس هستند و خیلی مراقبت می کنندچون به سادگی به دستش نیاورده اند، اما آیا جالب بودن آدم ها و عجیب بودن و منحصربه فرد بودنشان فقط و فقط به مبحث خرید منتهی می شود؟

در همه انتخاب هایمان دقیق و وسواسی باشیم!

همین طور که قطار، مسیر به سمت بازار را طی می کرد و به ایستگاه ۱۵ خرداد نزدیک می شد به این فکر فرو رفتم که چقدر عجیب و غریب هستیم. وقتی برای خرید از یک دستفروش که اغلب ما می دانیم برای گذران زندگی و خرج و مخارج خانواده، ساعت ها سر پا می ایستد و ایستگاه های مختلف را بالا و پایین می رود که شاید شب بتواند دست پر به سمت خانواده اش برگردد، اینقدر تعلل و فکر می نماییم و حتی حاضر نیستیم کمتر سخت گیری نماییم و گاهی در انتها خریدمان، از آنها تخفیف ویژه هم می خواهیم، چطور با بعضی انتخاب ها در زندگی مان که بسیار مهم تر و اساسی تر و مسئله سازتر است و آینده ما را تحت الشعاع قرار می دهد، به سادگی کنار می آییم بدون آنکه تحقیقی انجام دهیم یا مدت زمانی را صرف شناخت بیشتر آن کنیم؟

بله، منظورم را درست متوجه شده اید و انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب محل زندگی و انتخاب همسفر زندگی جزء همین هاست. انتخاب هایی که مسیر زندگی و سبک و سیاق ما را در این راه پر از فراز و فرود به چالش می کشد و هیچ چیز جز داشتن توکل، دلگرمی، دل خوش، دانش و همسفر خوب نمی تواند ما را در زندگی مان همراهی کند.

شاید خرید بسیاری از لوازم زندگی مخصوصاً در این شرایط که پول به سختی به دست می آید یا درآمدها نسبت به خرج و مخارج به شدت کم هستند و کفاف یک زندگی را نمی دهند، مهم باشد و باید برای خرید هر وسیله ای به شدت وقت و زمان و تحقیق صرف شود اما بطور قطع و صدالبته، مهم تر از همه آنها موردی که باید بشدت درباره آن حساس باشیم و دقت بالایی به خرج دهیم و از تجربیات و راهنمایی و مشاوره انسان های باتجربه در آن زمینه استفاده نماییم و وقت و مطالعه کافی در انتخابشان صرف نماییم، موارد بالاست.

باور داشته باشیم هر چقدر سن و سالمان بالاتر می رود، زندگی سخت خواهد شد و این ما هستیم که باید قوی تر شویم و تنها لنگرهایی که ما را در این سختی ها نگه می دارد، چیزی نیست جز انتخاب درست زندگی. شاید خرید هر کدام از وسایل مورد نیازمان در بیشترین زمان ممکن، چند سال برای ما کارآمد باشد و پس از آن یا کهنه شود یا از کار افتاده، ولی انتخاب رشته تحصیلی، رشته کاری، انتخاب دوست و همسر، نسبت مستقیم با تغییر مسیر زندگی ما دارد که شاید تا انتهای عمر این تاثیر بماند و زندگی ما را دگرگون کند.

باشد که برای انتخاب های مهم زندگی خود، با دلی مملو از توکل و آرامش، وقت و انرژی صرف نماییم تا با کمترین ریسک و کمترین هزینه، بهترین سبک زندگی را در نوع خود داشته باشیم.

منبع:

مدل کودک

تولید, جامعه, خانواده, کودک, مد و فشن

No description. Please update your profile.

~~||~~Comments Are Closed~~||~~