به گزارش مدل كودك محسن ابوالقاسمی سال قبل در چنین روزهایی از دنیا رفت؛ كسی كه آثار و شاگردان بسیار در رشته های فرهنگ و زبان های باستانی، زبان و ادبیات فارسی و زبان شناسی از او به یادگار مانده است. وی همینطور میراثی را برای دانشگاه تهران به جا گذاشته است.
محسن ابوالقاسمی – رئیس سابق گروه فرهنگ و زبان های باستانی دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استاد بازنشسته این دانشگاه – ۱۷ بهمن ماه سال قبل در منزل شخصی خود دارفانی را وداع گفت. سال جاری در اولین سالگرد درگذشت او، علی شهیدی – عضو هیات علمی گروه فرهنگ و زبان های باستانی دانشگاه تهران – در یادداشتی با عنوان «تفكیك دو رشته “فرهنگ و زبان های باستانی” و “زبان شناسی”؛ میراث دكتر محسن ابوالقاسمی» كه در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «محسن ابوالقاسمی از نسل اول دانش آموختگان فرهنگ و زبان های باستانی ایران بود. در دانشگاه تهران شاگرد ابراهیم پورداود، صادق كیا، محمد مقدم، محمد معین، پرویز ناتل خانلری و احسان یارشاطر و در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن (سوآس) شاگرد دیوید نیل مكنزی، آدرین دیوید هیو بیوار و مری بویس بود. آنانی كه امروزه استادان شاغل این رشته در دانشگاه های ایران اند، همه از شاگردان او بوده اند.
در «پژوهشكده فرهنگ ایران» كه زیرمجموعه «بنیاد فرهنگ ایران» بود، دست راست پرویز ناتل خانلری بود و در غیاب او قائم مقام و سرپرست و مدیر حقیقی آن پژوهشكده. خانلری پژوهشكده را به پیشنهاد او بنیان گذارده بود. ابوالقاسمی می خواست كه نام آن «پژوهشكده ایران شناسی» باشد، در اساسنامه ای كه نوشت هم نام پژوهشكده چنین بود، اما نشد. گرچه كار و رسالت بنیاد و پژوهشكده به حق ایران شناسی بود. آثار و شاگردان بسیار در رشته های فرهنگ و زبان های باستانی، زبان و ادبیات فارسی و زبان شناسی از او یادگار مانده است. استقلال و جدایی دو گروه آموزشی «فرهنگ و زبان های باستانی» و «زبان شناسی» بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تصویب برنامه مستقل دو رشته در دو گروه آموزشی مستقل و متفاوت در شورایعالی انقلاب فرهنگی هم ابتكار اوست و میراثی است پرارزش برای دانشگاه تهران.
در این ابتكار واژه «فرهنگ» را با پشتیبانی اعضای هیات علمی دانشكده ادبیات دانشگاه تهران به نام رشته افزود و در سال پایانی عمر از حذف آن واژه از نام رشته و حذف كنندگان آن ناراضی بود.
بعضی آثارش را كه منابع درسی و آموزشی بودند به شیوه كتاب آرایی ایران قدیم و عصر ساسانی در حجم های گوناگون آماده و منتشر نموده بود؛ نسخه های گزیده و مختصر در كنار نسخه های كامل و مفصل. «زبان فارسی و سرگذشت آن» (هیرمند، ۱۳۸۲) در روایتی كم حجم، «تاریخ مختصر زبان فارسی» (طهوری، ۱۳۷۸) در حجمی متوسط و «تاریخ زبان فارسی» (تهران، سمت، ۱۳۷۳) با روایتی مفصل و حجیم، هر سه به یك مبحث می پردازند. برای مخاطبان مختلف، متناسب با حوصله خوانندگان و دانشجویان، آثاری در حجم های متفاوت آماده داشت. دو كتاب دیگرش «دستور تاریخی مختصر زبان فارسی (سمت، ۱۳۷۷) و «دستور تاریخی زبان فارسی» (سمت، ۱۳۷۵) نمونه های دیگر این شیوه اند.
پیشه نیاكان او كه اهل ملایر بودند، معماری ایرانی بود اما او آن پیشه را ادامه نداد. با این وجود معمار گروه فرهنگ و زبان های باستانی بود. كار او ساختن بود. نهادها و شخصیت های بسیاری را شكل داد. با ویران كردن و خراب كردن بیگانه بود؛ چه تخریب موسسات، چه تخریب اشخاص. توسعه آموزش و پژوهش زبان های باستانی ایران در دانشگاه ها و پژوهشگاه های كشور مدیون اوست. دانشگاه علامه طباطبایی از دل پژوهشكده فرهنگ ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از دل بنیاد فرهنگ ایران به در آمدند و نقش ابوالقاسمی را در معماری این سازمان ها نباید از یاد برد.
اما معماری او تنها به مباحث سازمانی و اداری منحصر نمی گردد. برترین محقق و مدرس معماری واژه و زبان در روزگار ما در ایران بود. دستور و ساختار زبان و ساختمان واژگان تخصص اصلی او بود. «دستور تاریخی زبان فارسی» (سمت، ۱۳۷۵)، «دستور تاریخی مختصر زبان فارسی» (سمت، ۱۳۷۷) و «پنج گفتار در دستور تاریخی زبان فارسی» (كتابسرای بابل، ۱۳۶۷) آثار ماندگار او در این حوزه اند و باید سه اثر دیگر یعنی «ماده های فعل های فارسی دری» (تهران، ققنوس، ۱۳۷۳)، «ریشه شناسی (اتیمولوژی)» (تهران، ققنوس، ۱۳۷۴) و «واژگان زبان فارسی دری» (تهران، گلچین ادب، ۱۳۷۸ و چاپ دوم با بازنگری: تهران، طهوری، ۱۳۷۸) و البته مقالاتش را هم به این لیست افزود.
ابوالقاسمی اولین پژوهشگر ایرانی است كه درباره یك زبان ایرانی نو شرقی دست به قلم برده است. كتاب «درباره زبان آسی» (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸) او بعد از پنجاه سال هنوز نخستین و آخرین اثر فارسی در این حوزه است. سرزمین آس ها، «ایرستان»، «ایرستون» یا «اوستیا» را به فرهنگیان ایران باردیگر معرفی نمود. آشنایی اش با زبان روسی، او را در استفاده از منابع زبان آسی توانمند ساخته بود.
در یكی از مصاحبه های آزمون ورودی دكتری از دانشجویانی كه زبان خارجی تخصصی دوم را عربی برگزیده بودند، می خواست كه بخش هایی از قرآن را بخوانند و مفهوم كنند و درباره مفهوم و اشتقاق بعضی واژگان عربی می پرسید و این برای خیلی از حاضران كه تخصصشان زبان های باستانی ایران بود عجیب می نمود. عربی دانی قهار بود. چند اثر او كه ترجمه و تفسیر متون تاریخی عربی است، گواه این مدعاست؛ «مانی به روایت ابن الندیم» (تهران، طهوری، ۱۳۷۹) و «دین ها و كیش های ایرانی در دوران باستان» (هیرمند، ۱۳۸۳) كه به باب سوم كتاب الملل والنحل شهرستانی می پردازد.
با آن كه آموزش و پژوهش در زمینه زبان های گوناگون ایرانی و انیرانی را در كارنامه داشت اما به زبان و ادب فارسی بیشتر از همه عشق می ورزید. آخرین كتابی كه از او به چاپ رسید «زبان فارسی و سرگذشت آن و گفتارهای دیگر» (تهران، طهوری، ۱۳۹۵) بود. می كوشید به اهل ادب فارسی آن چه را نمی دانند بیاموزاند. كتاب «شعر در ایران قبل از اسلام» (تهران، طهوری، ۱۳۸۳) او پیامی است به آنانی كه می پندارند ایرانی ها باستان از شعر بی بهره بوده اند.
نثر و صحبت و روایتش ساده و روان بود. با آن كه خود در صنایع ادبی استاد بود، از تكلفات ادبی در گفتار و نگارش پرهیز می كرد. كتاب «راهنمای زبان های باستانی ایران» وی در دو دفتر (جلد اول: تهران، سمت، ۱۳۷۵، جلد دوم: ۱۳۷۶) تنها دستنامه همه دانشجویانی است كه می خواهند زبان های دشوار باستانی ایران را به زبانی ساده بیاموزند. بعد از خواندن یكی از یادداشت هایم در ماهنامه سرزمین من روزی در یكی از كلاس های دوره دكتری سرصحبت را باز كرد و درباره نثر و سبك آن یادداشت، پیشنهادهایی داد. پند آن روزش را با خواندن این بیت مولانا خلاصه كرد: «فخر رازی علم را لیتی كند/ پیش مرغان ریزد و تی تی كند». بیتی كه از آن پس شاه كلیدم در تدریس شد. مقالاتی را كه در دوره دانشجویی می نوشتم می خواند و تشویق می كرد. گرچه این تشویق ها حسد همدرسان را برمی انگیخت. اهل پرگویی نبود. كم و گزیده می نوشت. با این وجود شمار آثارش كم نیست. نمونه كوتاه نویسی او یادداشت مشتركش در آغاز جشن نامه پروین گنابادی است؛ یادداشتی كه آنرا با این بیت آغاز كرد: «رطل گرانم ده ای مرید خرابات/ شادی شیخی كه خانقاه ندارد». قدرشناس فرهنگیان راستین و گوشه نشین بود. «جشن نامه محمد پروین گنابادی» سی و دو گفتار در ایران شناسی به پاس پنجاه سال خدمات فرهنگی پروین گنابادی (توس، ۱۳۵۳/ ۱۹۷۵) كه با همكاری محمد روشن منتشر كرد، سیره قدردان او را می نمایاند.
آخرین همراهی من با وی در روز تشییعش بود كه پیكر او را بر دوش به سرسرای دانشكده ادبیات بردیم و بعد از چند سخنرانی از سرسرا تا مقابل پیكره فردوسی تشییع كردیم. بار دیگر با او از در دانشكده گذشتیم و بعد از ساعتی در قطعه نام آوران بهشت زهرا پیكرش را به خاك ایران سپردیم. در آن هنگام یادم آمد كه بعد از بازگشت باردیگر اش به دانشگاه تهران بعد بازنشستگی، شیطنت غمازی باردیگر او را غمگین كرد.
در جلسه امتحانی آخرین درس دكتری كه با او داشتم، دانشجویان كارشناسی ارشدش در آن نیم سال هم با من امتحان می دادند. قبل از شروع جلسه پیامی به او رسید كه در نیم سال بعد دیگر درسی نخواهد داشت. آمد و پشت میز نشست و داستان قوی حمیدی شیرازی را یادآوری كرد. در لفافه اظهار داشت كه چون قویی عمری را در این كلاس عاشقی كرده و الان وقت رفتن است. دانشجویان ارشد از این حكایت هیچ نفهمیدند. رو به من كرد و اظهار داشت: «این آخرین فریاد من است. این آخرین فریاد قوست».